چقدر شاد است و مسرور از این اتفاق شبانگاهی که قرار است او را به اصلش برساند. حکما شیرین است و خواستنی، لحظه وصلی که انتظارش او را چنین دیوانه کرده است. اصلا جنون ،سر آغاز شیدایی و سر سپردگی مردان بی ادعا است.آسمان ایثار،مملو است از ستارگان مجنونی که عشق به معبود درهای دیوانگی را برویشان گشوده است…
حال به چه سان باید بشناسانیم چنین چراغهای فروزان آسمان هدایت را که ؛در اقیانوس بی کران گمنامیشان ،عشق جان می گیرد و ایثار قد می کشد و جان سپردگی معنی می دهد؟!…
نمی دانید که چقدر خوشحال هستم که امشب حمله می کنیم.آرزوی شهادت مرا دیوانه کرده است و شهادت را جلوی چشمانم می بینم…
شهید محمد رضا نیکخواه بهرامی
قطعه ۲۷/ردیف ۶/شماره ۱